.

.

به بهانه اثر بحرانی...(شاید روزی بیش از این بتوانیم ... )

بسم الله الرحمن الرحیم

در چند هفته اخیر موج های مختلفی راجع به فیلم «ملک سلیمان » در سطوح مختلف روشنفکری جامعه مطرح شده و در واقع هر کس به نحوی سعی کرده خود را در میان منتقدین این فیلم جا دهد اما در لابه لای کسانی که با نقد این فیلم به دنبال کسب اعتبار برای نام خویش هستند میتوان نام ها و اندیشه ها و در واقع نقد هایی که حقیقتا منطقی و صحیح به این فیلم وارد شده است را مورد توجه قرار داد .


اگر کمی با حوصله به بررسی نقدهایی که در سطح جامعه به این فیلم وارد می شود نگاه بیاندازیم  در خواهیم یافت که میتوان آن ها در دو دسته بزرگ طبقه بندی کرد

دسته اول به نقد های فنی و هنری و حتی دینی مربوط می شود که انحصارا راجع به خود فیلم ملک سلیمان  مطرح می گردد از جمله صحبت ها و به بیان روشن تر انتقاداتی که نسبت به سناریو این فیلم مطرح می گردد .

دسته دوم انتقادات مربوط به آن دسته از اشکالاتی می شود که نه به طور خاص به فیلم ملک سلیمان بلکه به طور کلی به تمامی فیلم های سینما ایران و مخصوصا آنچه که به آن اثر فاخر اطلاق می شود وارد می کنند  از بزرگترین این نقد ها  که معمولا  از سوی قشر اصلاح طلب سینما به این گونه فیلم ها وارد می شود متهم کردن مسئولین و دست اندرکاران این آثار به پیروی از سینمای ایدئولوژیک شوروی سابق و در واقع تلاش برای ساختن آثار ایدئولوژیک و محدود کردن فضای اندیشه و خصوصا هنر آزاد است که به تعبیر دوستان هنر هنر است  و نباید آن را با قید و بند های متعصّبانه و ایدئولوژیک به ابتذال کشاند.

و آنچه که این حقیر مایلم بیشتر راجع به آن صحبت کنم شق دوم انتقادات است یعنی همان بخشی که منتقدین آن به نحوی داعیه دار هنر پارناسین اند . به اعتقاد این دسته از دوستان نباید به هنر بند زد و اساسا هنر متعهد یعنی هنر سقارشی و در واقع آنچه هم که از ذوق هنرمند سرچشمه نگیرد دیگر هنر نیست بلکه اثری بی روح است که نشان دهنده یک نوع بهره کشی از جنس هنری آن است 

برای درک درست این موضوع باید به چیزی فراتر از  دیدگاه هنری  این دوستان نظر بیافکنیم در واقع این نوع نقد نه تنها حاصل تفاوت در نحوه نگریستن به هنر از سوی این دوستان است بلکه حاصل  نگاه آنها به زیبایی  و در واقع آنچه  که از زیبایی فهم میکنند مربوط می شود .

به مراد آنها زیبایی ان است که از مجرای قوای نازله به دریچه قوه ی فاهمه برسد و در حقیقت برای زیبایی هویتی مستقل از قوه قائل نیستند کما این که به طور کلی برای هیچ یک از مفاهیم گوناگون هویتی قائل نیستند و معنای خوب و بد بودن را مشتق ازعلائق و خواست های آدمی میدانند. 

 پاسخ گفتن به این چالش ها دعواهای برای چنین مجالی کسل کننده فلسفی را می طلبد پس لا جرم بنده به جای پاسخ فقط به چند سوال قناعت میکنم

و نخستین سوال آنکه مگر نه آن است که عشق همان شور و وجد است  و همان شیدایی است و هنر محصول این شیدایی؟

و دیگری آنکه مگر میشود آدمی شیدای محبوبی شود بی درک مفهوم که اگر چنین شود به حرمتی به محبوب است چنین چیزی را شیدایی و وجد نامیدن...

و واپسین پرسش آنکه آیا می توان به اثر چنین وابستگی لقب هنر داد؟

به هر حال فضای پر سر و صدای نقد و جرح اثر شهریار بحرانی مرا به این سمت کشاند تا اندکی به حال و هوای تامل در فضای به فضایی آنچه که به آن سینمای ایران اطلاق می شود بنشاند.

شاید روزی بیش از این بتوانیم ... 
نظرات 1 + ارسال نظر
اگو شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ http://mkaveh.blogfa.com

سلام
گمانم اول نظردهنده وبت هستم!
قلمت مستدام باد,
علی علی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد