دکتر حسین کچویان از آن دسته متفکرانی است که نظریات وی عموماً آنقدر مهم هستند که در حوزۀ آکادمیک و یا حتی فضای سیاسی و ژورنالیستی، صاحب‌نظران را به اظهارنظر ولو مخالفت با آراء وی- وادارد. نمونۀ این ادعا را می‌توان در بحث «مرگ جامعه‌شناسی» دید که جامعه‌شناس و روزنامه‌نگار خود را موظف به موضع‌گیری دانستند و این خود نشان از آن دارد که کچویان موضوعات را در جای خودشان و بهتر بگویم موضوعاتِ "ما" را مطرح می‌کند. او در بررسی پیش رو "بیداری اسلامی" را هم به لحاظ نظری و هم با شاهد قرار دادن مصادیق جزئی موشکافی کرده‌است.

با نگاهی به عنوان کتاب (انقلاب اسلامی ایران و انفتاح تاریخ/ بیداری اسلامی در بهار عربی) تا حدودی می‌توان به مقصود نویسنده از نگارش این کتاب پی  برد. دکتر کچویان در اینجا سعی کرده با نگاهی جامعه‌شناختی و با تذکر به اقتضائات و امکان‌های تاریخی، انقلاب‌های اخیر منطقه و مهم‌تر از آن پیوند آنها با انقلاب اسلامی را مورد کنکاش قرار دهد. به گفتۀ وی در این کتاب «ما با دو سوال محوری سروکار داریم. سوال اول ناظر به ماهیت و هویت این جنبش‌هاست و می‌پرسد که آیا آنها جنبش‌های اسلامی هستند یا چنانچه فرضیات رقیب ادعا می‌کنند، ماهیت لیبرال دموکراتیک از نوع سکولار یا تجددی دارند؟ سوال دیگر دقیقاً به فرضیۀ پایه‌ای این بررسی برمی‌گردد. چنانکه با نگاهی تاریخی می‌پرسد که آیا جنبش‌های کنونی منطقه در پیوند با انقلاب اسلامی ایران قرار دارند و نتیجۀ موج حاصله از آن در جهان، به ویژه جهان اسلام می‌باشند؟»

در این کتاب از دشواری‌های فهم این تحولات مخصوصاً توسط نظریات مسلط جامعه‌شناسی انقلاب سخن به میان می‌آید و بحث می‌شود که اگر با عینک تئوری‌های جامعه‌شناسی به این رخدادها بنگریم با اینکه علی‌الظاهر در این کشورها انقلاب رخ داده‌است، برای اینکه این جنبش‌ها را انقلاب بنامیم، به لحاظ مفهومی چیزهایی کم دارند: «آن قیام مردمی که درباره‌اش سخن می‌گوییم آشکارا نه حزبی دارد، نه سازمانی مرکزی و نه رهبری به رسمیت شناخته‌شده». نویسنده تمامی موانع فهم این تحرکات در دستگاه مفهومی ‌جامعه‌شناسی انقلاب را فقدان ایدئولوژی (به معنای طرحی در برابر آنچه دین در عرصۀ اجتماعی داعیه‌دار آن است!) می‌داند و قائل است در انقلاب اسلامی نیز ایدئولوژی به معنای مذکور وجود نداشته‌است. وی این فرضیه که معضلات اقتصادی موجب این جنبش‌ها شده‌است و نیز فرضیۀ شورش طبقاتی را به سرعت رد می‌کند و دو قول متضاد را در برابر هم به گفتگو می‌نشاند که یکی به بهار عربی معتقد است و ادغام در نظام جهانی و تبدیل شدن به عنصری از تاریخ تجدد، و دیگری به ماهیت و هویت اسلامی جنبش‌های منطقه تأکید می‌کند و بازگشت تاریخ و بیداری اسلامی.

سپس رویکرد روش شناختی تشریح می‌شود که در آن شرایط تاریخی-اجتماعی به مثابه عامل تعیین‌کنندۀ ماهیت جنبش‌های انقلابی محسوب می‌شود: «وقتی ما با گسترش کمّی و کیفی اعتراضات اجتماعی محدود تا سطح شکل‌گیری سریع و فراگیر جنبش‌های پی در پی در میان ملل متعددی در منطقه‌ای چون خاورمیانه و شمال آفریقا روبرو می‌شویم، دیگر تردیدی نیست که باید ریشه‌ها و دلایل آن را در تحولات گستردۀ شرایط تاریخی-اجتماعی فراتر از علل و عوامل محلی و خاص جستجو کرد...سخن این است که شرایط تاریخی، پیش‌نیاز ضروری اشکال خاص جنبش‌های اجتماعی در هر دورۀ تاریخی است». نویسنده دو دسته از جنبش‌های انقلابی را از هم جدا می‌کند و می‌کوشد به یاری این تفکیک به فهم تئوریک ماهیت و هویت انقلاب‌های منطقه دست یابد. «یک دسته از جنبش‌های اجتماعی بر شرایط تاریخی غالب اتکا و ابتنا دارند و در تعارض ماهوی با تاریخ موجود قرار نمی‌گیرند. این جنبش‌ها تاریخ موجود را در مسیر کنونی‌اش بسط و توسعه می‌دهند؛ اما جهت مسیر آن را به تمامی تغییر نمی‌دهند...جنبش‌های دستۀ دوم، علیه تاریخ جاری برای تغییر مسیر کلی آن و ایجاد تاریخی نو، متناسب با گروه اجتماعی جدید به منزلۀ نیروی فعال و سازندۀ جنبش انقلابی عمل می‌کنند. جنبش‌هایی از این نوع اتکایی بر شرایط تاریخی غالب ندارند، بلکه برخلاف نوع اول، تاریخ خود را در ستیز و معارضه با آن می‌سازند». کچویان دسته دوم را «انقلابات کبیر» می‌خواند و اضافه می‌کند که جنبش‌های دستۀ اول بدون وقوع انقلابات کبیر و افقی که این انقلاب‎‌ها در تاریخ می‌گشایند، امکان وقوع نداشتند. در ادامه وی انقلاب بورژوازی فرانسه، انقلاب مارکسیستی شوروی و در نهایت انقلاب اسلامی ایران را انقلاب کبیر به حساب می‌آورد و به شرایطی می‌پردازد که این انقلاب‌ها به لحاظ تاریخی ایجاد کردند و جنبش‌های بعد از خود را به وجود آوردند.


فصل اول کتاب با نام «انقلابات کبیر: تغییر شرایط تاریخی-اجتماعی و ایجاد نیروی تاریخی جدید» به انقلاب‌های کبیر و یا به قول نویسنده "تمام عیار" می‌پردازد و تحت عناوینی چون «انقلاب کبیر فرانسه: انحرافی ساختاری در تاریخ بشری یا ظهور تاریخ سکولار»، «انقلاب کبیر اکتبر: معارضۀ نیروهای درونی تاریخ تجدد» و «انقلاب کبیر اسلامی ایران: انفتاح باب تاریخ الهی یا بازگشت دین به تاریخ» و به کمک مصادیق تاریخی، سایر انقلاب‌ها را ذیل این سه انقلاب معنا می‌کند و مؤثر بودن و یا حتی نقش ایجابی انقلابات کبیر در سایر جنبش‌های بعد از آنها را به تصویر می‌کشد. سپس تلاش غرب برای مهار گسترش فراملی انقلاب اسلامی با راهبردهایی چون نظم نوین جهانی، پایان تاریخ، اسلام هراسی و ایران هراسی به تفصیل تشریح می‌گردد.

در فصل دوم (جنبش‌های منطقه و هویت اسلامی: پیامد شرایط تاریخی انقلاب کبیر اسلامی) تأثیر و تأثر انقلاب اسلامی بر خیزش‌های پس از خود به بحث گذاشته می‌شود برخی از مصادیق شرط امکانی بودن انقلاب اسلامی برای انقلابات منطقه از این قرار است؛ فقدان ایدئولوژی به معنای طرحی که در غیاب دین در تاریخ درانداخته می‌شود و در مقابل نقش پررنگ فرهنگ اسلامی در این جنبش‌ها، عدم اعتراض مسلحانه به تقلید از انقلاب اسلامی، حضور همه‌جانبۀ همۀ اقشار جامعه و وقایع تاریخی بسیار خواندنی و جالبی که ما را به ریشه‌های اسلامیِ قیام‌های اخیر رهنمون می‌سازد.

فصل سوم کتاب با عنوان «مصادرۀ هویت و تاریخ: قطع پیوند نهضت‌های منطقه با اسلام و انقلاب اسلامی» سعی دارد تقلای نظریِ غرب را برای هضم این نهضت‌ها در تاریخ واحد و عامِ خود را به بحث بکشد و در ادامه فرضیۀ پویایی درونی جوامع اسلامی برای توجیه جنبش‌های منطقه را هم به لحاظ نظری و هم با شاهد گرفتن مصادیق تاریخی رد می‌کند. در فصل چهارم کتاب نیز که کچویان آن را «سخنی از گذشته برای آینده» نامیده است، به برخی موانع تاریخی در روند تحولات و در نتیجه پیدایی ابهامات هویتی در آنان و همچنین سیاست‌های غرب در قبال این جنبش‌ها با بینشی واقع‌گرایانه و مبتنی بر تجارب تاریخیِ مبسوط، بر مبنای تفکیک سه دسته کشورهای اسلامی از هم پرداخته می‌شود.

خلاصه اینکه به آنهایی که دربارۀ جنبش‌های اخیر منطقه جویای تحلیلی فراتر از مباحث ژورنالیستی و سیاست‌زده هستند، خواندن این اثر به شدت توصیه می‌شود! کچویان پیش از این کتاب‌هایی چون «هویت ما»، «نظریه‌های جامعه‌شناسی و دین، مطالعه انتقادی»، «تطورات گفتمان‌های هویتی ایران»، «کند و کاو در ماهیت معمایی ایران»، «فوکو و دیرینه‌شناسی دانش»، «پایان ایدئولوژی» را به عنوان نویسنده و دو کتاب «علم و جامعه‌شناسی معرفت» و «روشنفکران و شکست در پیامبری» را در مقام مترجم به رشتۀ تحریر درآورده است.